داستان تاجر و الاغش

۱۳۹۹/۵/۱۶

داستان-تاجر-و-الاغ
یک روز زیبای بهاری، تاجری الاغش را با کیسه های نمک بار کرد تا به بازار برود و آنها را بفروشد. تاجر و الاغ کنار یکدیگر راه میرفتند خیلی نگذشته بود که به یک رودخانه رسیدند.

بدبختانه، الاغ لیز خورد و درون رودخانه افتاد و متوجه شد که کیسه های نمک که بر پشتش بودند سبکتر شدند.

تاجر چاره ای جز بازگشت و بار زدن دوباره کیسه های نمک بر روی الاغش نداشت. اینبار وقتی به کنار رودخانه رسیدند الاغ عمدا خود را درون رودخانه انداخت و دوباره باعث از بین رفتن همه کیسه های نمک شد.

تاجر متوجه حقه الاغ شد و اینبار که به خانه بازگشت به جای نمک بر پشت الاغ اسفنج بار زد.

الاغ احمق حقه باز راهش را پیش گرفت و هنگام رسیدن به رودخانه دوباره در آب افتاد. اما به جای اینکه بارش سبکتر شود، سنگینتر شد.

تاجر به او خندید و گفت : "ای الاغ احمق، دستت رو شد، تو باید بدانی آنهایی که بیش از حد زرنگی کنند گاهی اوقات کار دست خودشان میدهند."

..